محل تبلیغات شما

چون نیست ما را با او وصالی
کاجی بکویش بودی مجالی

زین به چه باید ما را که آید
از خاک کویش باد شمالی

همچون هلالی گشتم چو دیدم
بر طرف خورشید مشکین هلالی

جانم ز جانان سر بر نتابد
کز جان نباشد تن را ملالی

از شوق لعلش دل شد چو میمی
وز عشق زلفش قد شد چو دالی

در چنگ زلفش دل پای بندی
بر خاک کویش جان پایمالی

دانی که چونم دور از جمالش
از مویه موئی وز ناله نالی

هر شب خیالش آید به پیشم
شخص ضعیفم بیند خیالی

آنکس چه داند حال ضعیفان
کو را نبودست یک روز حالی

می‌رفت خواجو با خویش می‌گفت
کان شد که با او بودت وصالی

******

متنی درباره ی یاکریم که در گویش محلی ما به آن سوتله یا سوتاله گفته میشود

شعر از خواجوی کرمانی

نگاه عاشقانه ای به درخت شاعر نادر نادر پور

چو ,دل ,زلفش ,کویش ,خاک ,جان ,خاک کویش ,با او ,شد چو ,ما را ,خیالش آید

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدرسه ی با نشاط